خلاصه داستان :
کریستین براون یک افسر وام در یک بانک است اما نگران زندگی خود است. او در حال رقابت با همکار خود به منظور کسب مقام دستیار مدیر بوده و از وضعیت خود با دوست پسرش چندان مطمئن نیست. او نگران است که در صورت نشان دادن ضعف، رئیسش کمتر به او فکر کند. او از تمدید مدت وام به یک پیرزن ، خانم گانوش ، که اکنون با سلب حق مالکیت و از دست دادن خانه اش روبرو است ، امتناع می کند. در تلافی ، پیرزن نفرینی را بر او تحمیل می کند که بعداً متوجه می شود که در چند روز او را به جهنم خواهند برد. او با کمک یک روانپزشک سعی می کند خود را از شر جن خلاص کند ، اما در این تلاش با موانع متعددی روبرو می شود…