خلاصه داستان :
آن یک مادر جوان پر تلاش که دو دختر و همسری بی شغل دارد و مادری که در زندگی خود شکست خورده ، و پدر زندانی که ده سال است از او دور بوده، او شبها به عنوان نظافت چی در یک دانشگاه مشغول کاراست و هیچ انگیزهای ندارد. بعد از بررسیهای پزشکی و تشخیص سرطان آندومتر زندگی اش به طور عجیبی عوض میشود او فقط دو ماه فرصت زنده ماندن دارد. آن تصمیم میگیرد به هیچ کس درباره وضعش چیزی نگوید، و به دیگران میگوید که کم خونی دارد. آن قبل از مرگ لیستی از کارهای که باید انجام دهد مینویسد که …